▪️مردم او را به «علامه حلّی» میشناختند، در قرن هشتم هجری زندگی میکرد. در آن زمان، هیچ کس به مقام علمی او نمی رسید. او بیش از صد کتاب نوشت و رهبر شیعیان بود و همه مردم به او با دیده احترام نگاه میکردند.
▪️به او خبر رسید که یکی از دانشمندان اهل سنّت کتاب جدیدی نوشته است و در آن کتاب، باورهای شیعه را زیر سؤل برده است. او آن کتاب را همراه خود میبرد و در مجلس ها، آن کتاب را میخواند و مردم را گمراه میکرد.
▪️علامه حلّی به دنبال این بود که آن کتاب را به دست بیاورد. آن دانشمند سنّی از ترس آن که مبادا کسی جوابی بر آن کتاب بنویسد، آن را به هیچ کس نمی داد. آن کتاب فقط یک نسخه داشت و هیچ کس از آن نسخه دیگری ننوشته بود.
▪️یک روز علامه حلی خودش نزد آن دانشمند رفت و به او گفت: «من میخواهم کتاب تو را مطالعه کنم». آن دانشمند با خود فکری کرد و گفت: «من سوگند یاد کردهام که این کتاب را بیش تر از یک شب به کسی به امانت نگذارم». علامه حلی قبول کرد و قرار شد آن کتاب را تحویل بگیرد.
▪️در آن زمان، وسیله ای برای کپی کردن کتاب وجود نداشت، اگر علامه حلّی میخواست نسخه ای از آن کتاب را داشته باشد باید همه آن کتاب را با دست مینوشت، نوشتن آن کتاب چندین روز وقت میخواست و نمی شد یک شب آن را تمام کرد.
▪️شب فرا رسید، علامه حلی بعد از خواندن نماز، کتاب را تحویل گرفت و شروع به نوشتن کرد، او به سرعت مینوشت و دعا میکرد بتواند این کار را به پایان ببرد.
▪️چندین ساعت گذشت، زیر نور فانوس، چشم او خسته شده بود، امّا او باز هم مینوشت، دست او دیگر توان نوشتن نداشت. ناگهان در خانه به صدا درآمد، مردی به دیدن علامه آمده بود، علامه فکر کرد او مسافری است که از مکّه یا مدینه آمده است و جایی برای خواب ندارد. او را به حضور پذیرفت و بعد از پذیرایی، دوباره مشغول نوشتن شد.
▪️لحظاتی گذشت، علامه بسیار خسته بود، خواب به چشم او آمده بود. اینجا بود که آن مهمان رو به علامه کرد و گفت: «نوشتن کتاب را به من واگذار کن و تو برو بخواب». علامه کتاب را به او تحویل داد و نگاه کرد دید که او چقدر زیبا و خوانا مینویسد، چند سطر را که او نوشت، علامه فهمید که مهمانش میتواند این کار را انجام بدهد. لحظه ای سرش را بر روی زمین گذاشت تا ساعتی استراحت کند.
نزدیک اذان صبح بود، علامه از خواب بیدار شد، او مهمانش را در آنجا ندید، کتاب را برداشت دید که همه کتاب با خطی زیبا نوشته شده است، او تعجّب کرد، چگونه ممکن بود که یک نفر بتواند در یک شب، همه آن کتاب قطور را بنویسد؟
▪️علامه آخر کتاب را نگاه کردی. دید که چنین نوشته شده است:
«کَتَبَهُ م ح م د». اینجا بود که علامه حلی فهمید مهمان او، امام زمان بوده که برای یاری او آمده است، او افسوس خورد که چرا آقای خود را نشناخته است، اشک از دیدگان او جاری شد. او اصل کتاب را برای آن دانشمند سنی برد و سپس شروع به نوشتن جواب شبهات آن کتاب نمود و با این کار از باورهای شیعه دفاع نمود و شیعیان را از خطر گمراهی نجات داد. آری، امام زمان کسانی را که از مکتب تشیّع دفاع میکنند، یاری میکند.
°•| ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج |•°🕊🕊🕊🕊🕊
▪️با تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی؛
▪️یکی از عوامل اصلی کسب رضایت امام مهدی(عجل الله فرجه) و توفیق ملاقات و یار ایشان شدن، تهذیب نفس و آراستن خود به اخلاق نیکو است.
▪️در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است؛
«هرکس دوست می دارد از یاران حضرت قائم باشد و آن حضرت از او راضی باشد ، باید که منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید.»
▪️موضوع تهذیب نفس و دوری گزیدن از گناهان و اعمال ناشایست در عصر غیبت از چنان اهمیتی برخوردار است که در توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه،حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه ، به مرحوم شیخ مفید (ره) صادر گردیده؛ آن حضرت میفرماید:
▪️«تنهاچیزی که رابطه ما را با شیعیان قطع نموده و از آنان پوشیده می دارد،همان چیزهای ناخوشایندی است که از شیعیان به ما می رسد و خوشایند ما نیست و از آنها انتظار نمی رود.»
📚 | ۱. در انتظار موعود،ابراهیم شفیعی
۲. کتاب الغیبة، مکتبة الصدوق ،ص۲۰۰
۳. بحار الانوار، مکتبة اسلامية، ج۵۳، ص۱۷۷ |
▪️حضرت بقیةالله ارواحنافداه هم احاطه روحی بر ما دارند و هم جسم مبارکشان در بین ماست،شما باید هم ادب جسمی را رعایت کنید و هم ادب روحی.
▪️ادب جسمی یعنی اینکه اسم امام زمان را که میخواهی ببری بسیار مؤدبانه، به حضرت سلام که میدهی مؤدب بایستی و خودت را خاضع و خاشع بگیری،
هم از نظر بدنی و هم از نظر روحی متوجه حضرت بشوی و بعد سلام کنی.
مطلبی که در مورد حضرت میخوانی دو زانو و مؤدب بنشینی و بخوانی. (حتی در خواندن یک بیت شعر خطاب به حضرت).
▪️ادب روحی هم نسبت به حضرت «اطاعت و خشوع قلبی» است.
یعنی اینکه در برابر اوامر حضرت مطیع و فرمانبردار باشی… .
▪️آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته):
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) خط مشی امامت را مشخص كرد، همان خط مشی هم در جریان ظهور و حضور و غیبت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم مطرح است.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود كه سالیان متمادی مردم ظرفیت حضور مرا نداشتند و تحمل نمی كردند؛ حرف های معقول ما را اینها نمی پذیرفتند و مقبولشان نمی شد تا اینكه بالأخره تجربه نشان داد كه غیر از علی بن ابی طالب كسی نمی تواند رهبری نظام را به عهده بگیرد. تقریباً بیست و پنج سال اینها تلفات دادند و آزمودند اگر كاری هست از غدیر ساخته است، بعد از اینكه مردم فهمیدند و كم كم زمینه فراهم شد، من پذیرفتم،
▪️«لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ».