« چگونه دعا برای فرج امام زمان، باعث فرج در کارهای خودمان می‌شود؟اگه بخوای میتونی... »

​▪️پدر چهار تا بچه اش را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم،

می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کنه؟!

خودش هم رفت پشت پرده…

از آنجا نگاه می‌کرد می‌دید که کی چه کار می‌کنه،

و می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کنه برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت…

یادش رفت و سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها.

یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کنه،

یکی که خنگ بود ، وحشت گرفتش…

ترسید ، نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا ، بیا ببین این نمی‌گذاره جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود ، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را…

می‌دونست آقاش داره توی کاغذ می‌نویسه ، بعد میره چیز خوب برایش میاره.

هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید …

دلش هم تنگ نمی‌شد ، می‌دونست که همین‌جاست.

توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگه.

هی می‌ریخت به هم ، هی می‌دید این داره می‌خنده و خوشحاله ناراحت نمی‌شه.

وقتی همه جا را ریخت به هم ، همه چیز که آشفته شد ، آن وقت آقا جان اومد.

ما که خنگ بودیم ، گریه کرده بودیم ، چیزی گیرمان نیامد.

او که زرنگ بود و خندیده بود ، کلی چیز گیرش اومد.

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش.

شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش.

زرنگ باش ، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن، 

خانه را مرتب کن.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 8 اسفند 1402


فرم در حال بارگذاری ...

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
جستجو
 
مداحی های محرم